خاطراتی از سفر کربلا به همراه گروهی از جوانان قمه زن...!!

علی اصغر باقری

چند روز قبل یکی از کاسبهای محل و مسجدی از همه خداحافظی نمود تا این ایام را عتبات و کربلا باشد اما باز او را دیدم پرسیدم چه شد؟ گفت: گفتند فعلاً راه بسته است و ماندیم تا خبرمان کنند!!

یادم از سفر سال گذشته آمد که در همین ایام در سفر عتبات عالیات و عاشورا را کربلا بودیم سفری که با تلخی هایی همراه بود تلخی هایی که استمرار آن می تواند رفته رفته موجبات بسته شده این راه معنوی را به دنبال داشته باشد.

خلاصه ای از آن تلخی ها را بعنوان هشدار به عرض می رسانم چرا که تلاش جدی دشمنان اسلام و بویژه استعمار پیر بر این است که با اختلاف بین ایران و عرب نگذارند پیوندی بین شیعیان ایران و عراق صورت گیرد.

در محرم سال گذشته به همراه کاروانی از یزد عازم کربلا شدیم تا عاشورا را در کربلا باشیم چند کاروان در یک پرواز به اهواز رفته و از آنجا از مرز شلمچه وارد عراق می شدیم. در ابتدای ورود به فرودگاه شهید صدوقی یزد با عده ای از جوانان یکی از شهرستانهای کویری مواجه شدیم که قریب پنجاه نفری بودند چهل نفر در یک کاروان و ده نفری هم همراه کاروان ما بودند. اولین چیزی که در فرودگاه نظر همه را به سمت این جوانها جلب کرد فریاد زدن چند تن از آنان با لهجه محلی و پاسخهای مشابه بود که تعجب همگان را به دنبال داشت. با سوار شدن به پرواز باز همان سر و صداها ادامه داشت. در هنگام پرواز مرتب شاسی بوق احضار مهماندار را فشار می دادند ابتدا مرتب مهماندارها می رفتند ببینند چکار دارند ولی چون سر کاری بود دیگر به بوقها اهمیت نمی دادند وضع به گونه ای شد که امنیت پرواز هم از جای خود بلند شده و به آنان نگاه هشدار آمیز کشیدند اما هیچ فایده ای نداشت و تا اهواز لحظه ای نبود که بوق قطع شود.

از مرز شلمچه وارد خاک عراق شدیم و ده نفر قمه زنی که همراه ما در اتوبوس بودند سر و صداها و حرف و خنده هایشان در طول مسیر ایجاد مزاحمت می نمود. در هتل نجف اشرف هم که مستقر شدیم باز همان برنامه ها ادامه داشت.

جدای از این قمه زنها افراد دیگری هم بودند که بعضاً حرکات نامناسبی از آنها دیده می شد در مسجد سهله موقعی که سوار اتوبوس می شدیم بعضی اجناس جزیی خریداری کردند یک آقایی که در جای خاصی از یزد مغازه دارد با صدای بلند گفت: اگر ما نبودیم اینها باید خاک می خوردند!! در اتوبوس هم یک پسر بچه ای آمده بود که جنسش را بفروشد یک فردی که به گفته خودش مرغداری داشت با سر کار گذاشتن وی و تندی و پرخاش به وی موجب شد تا آن پسر بچه با بغض گلو از ماشین پیاده شود هر وقت هم به وی گفته شد این کارش درست نیست توجیه نمود که پدر همینها بودند که با ما جنگیدند!! البته در سفر اخیر هم فرد جانبازی را دیدم که قصد خرید جنسی نداشت ولی برای اینکه آن جوانی که داخل اتوبوس آمده دست خالی پایین نرود اقلامی را خرید و دیگران هم از او خرید کردند. اما اگر دشمن بخواهد از سوژه ای استفاده نماید نقاط منفی را بزرگ می نماید و مثبت ها فراموش می شوند.

هنگام بازگشت از سامرا شب تاسوعای ایران بود با توجه به اینکه اهالی آنجا اهل سنت هستند یک مغازه دار درب ورودی حرم سید محمد(ع) برای فروش اجناسش حرکات مسخره ای با عروسک انجام می داد که متأسفانه آن مغازه دار و آن مرغدار و تعدادی از جوانهای قمه زن دور آن را گرفته و بدون توجه به اینکه شب تاسوعاست با وی خنده های قهقه ای می کردند!!.

با رسیدن به هتل بغداد و صرف شام تعدادی از همین جوانهای قمه زن بعد از شام یک پاکت بزرگ زباله برداشته و هر آنچه روی میز اعم از میوه و غیره باقی مانده بود را داخل آن ریخته و در جلو چشم مهماندارهای عراقی با خود به داخل اتاقها بردند. البته هر کسی معمولاً میوه و نوشابه اضافی خود را می برد که خیلی توی چشم نمی زند ولی جمع آوری هر آنچه روی میز باقی مانده اعم از اینکه سهم خودش و دیگران باشد یا میوه ای که سهم کسی نیست و مربوط به هتل است کار زشتی به نظر می آید.

در کربلا نیز با قمه زنها در یک هتل بودیم و با توجه به کوچک بودن آن هتل سر و صداها و حرکات ناهنجارشان به شدت اذیت کننده بود. حتی آن خوبهایشان هم که دنبال دعا بودند آمدند و بعد از نیمه شب در یک اتاق کوچک با بلندگو دعا می خواندند و سلب آسایش دیگران نمودند. تذکرها هم به اینها گو اینکه هیچ فایده ای نداشت. هنگامی که خواب بودیم فریادهایی کشیده می شد و از خواب می پریدیم و باز پس از لحظه ای تعدادی دیگر این حرکات را انجام می دادند. بنده به یکی از آنها که در نیمه شب سلب آسایش نموده و با فریاد می خواست رفیقش را در یکی از اطاقها پیدا کند تذکر دادم چرا اینچنین می کنی؟ پاسخ داد اینجا هتل است و می خواهیم فریاد بزنیم!!

آسانسور هتل کربلا ظرفیت آن چهار نفر بود بنده منتظر بودم تا آسانسور پایین بیاید که به یکباره آسانسور خاموش شد و سر و صدایی داخل آسانسور بلند شد و درب آنرا می کوبیدند پس از لحظه ای که مسئول آنجا درب آسانسور را باز کرد ده نفر از همین جوانها با شوخی و خنده از آن بیرون آمدند!! و آسانسور هم مقداری پایین افتاده بود و خراب شد و هنگامی که هتلدار گفت شما مجنون هستید آسانسور چهار نفر است شما ده نفر سوار شدید؟!! یکی شان گفت ماها سبک هستیم!! و یک روزی آسانسور خراب بود تا اینکه آمدند و درست کردند. ولی باز رعایت نمی کردند و بیش از ظرفیت استفاده می کردند.

در صبح روز عاشورا که اینها برای همین آمده بودند که قمه بزنند تا نزدیکیهای ظهر عده ای شان خواب بودند و بعضی حرفهایشان که بیایید برویم و حالا تمام می شود شنیده می شد. بعد از آن هم چند نفری شان کمی جلو سر خود را با تیغ خراشیده بودند که همه شان را اگر جمع می کردی به یک صدم یک عراقی که قمه می زد نمی رسید.

در هنگام بازگشت از کربلا آن ده نفر همراه ما اذیت و آزارشان کم نشد و با اینکه زمستان بود و هوا مقداری سرد دریچه بالای اتوبوس را باز نموده تا گرمایشان نشود!! با توجه به اینکه خانواده بغل دستی مان بچه خردسال داشتند و نمی خواستند با اینها بگو مگو کنند بنده به آنها گفتم ما که سرمامون هست ولی تحمل می کنیم ولی بچه خردسال سرما می خورد و درب بالای اتوبوس را بستم پس از لحظه ای باز آنرا باز کرده و یکی شان گفت ما گرما بخوریم که بچه سرما می خوره؟!!

شکر خدا هنگام بازگشت پرواز لغو شده بود و با اتوبوس به یزد می آمدیم در نیمه های شب یکی دوتا سالمند دستشویی داشتند که اتوبوس در یک پمپ بنزین ایستاد اما این ده نفر هم پیاده شده و با خونسردی به دستشویی رفتند و ساعتی همه را معطل خود نمودند. با توجه به اینکه اینها قبل از یزد پیاده می شدند هنگام پیاده شدن حلالیت طلبیدند ولی خاطره تلخ سفر با این جوانان به اصطلاح قمه زن هیچگاه فراموشمان نمی شود.

به نظر می رسد اگر کسی باعث و بانی این سفرها می شود بداند که زیارت مستحب است و اذیت و آزار دیگران و حرمت شکنی ها گناه است و چه خوب گفته اند که آن ثوابهای بی حد و حصر در زیارت ائمه اطهار علیهم السلام و بویژه امام حسین علیه السلام در قبال معرفتی است که اشخاص دارند.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا